مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

بچه‌ها

در مورد کادوی بچه‌ها یه فکری کردم. گفتم لزومی نداره بدونن چی و چه قدر کادو گرفتن. کادوها و طلاهایی که براشون نگه داشتم میتونستم تو خرج خانواده استفاده کنم و نکردم. پس انداز شده. موقع بزرگ شدنشون کمک دست من و همسر هست برای تهیه جهیزیه (اگه مد باشه، آن شاالله از مد بیفته اون موقع), یا مثلا ماشین یا رهن خونه برای دانشجویی شون یا این قبیل هزینه های بچه ها. 

ماه قبل کادوی روز حسابدار گرفتم، همسر هم یه مبلغی گذاشت روش و یه ربع سکه خریدم، اسم دخترها رو روش نوشتم.

این سکه ها و طلاها رو تو بانک میذارم. و اصلا یادم نیست دقیقا چه قدر موجودی دارن. ولی همین ذره ذره ها یه کمکی بهمون هست پونزده بیست سال دیگه. 

یلدا و کیک شکلاتی

یه بابای بامزه دارم از کیک شکلاتی بدش میاد.

ما بچه‌ها برعکس عاشق کیک شکلاتی هستیم. عارضم به خدمتتون که دیشب کیک شکلاتی پختیم. نگم چه قدر بابا اعتراض کرد. پنج دقیقه زیاد تو فر مونده بود و بابا تعمیم داد به کل کیک های شکلاتی پخته شده و گفت:«هیچ وقت کیک های شکلاتی تون خوب نمیشه. نپزید دیگه.» 

کل اعتراضات هم بابت یه لایه نازک سوختگی ته کیک بود. 

تازه من یادم اومد بابا دوست نداره و همیشه اعتراض می‌کنه و هر سری من یادم می‌ره:))

خروس خوان

صبح کوکل گریه می کرد، باباش بغلش کرد، راه می‌برد تا من لباس بپوشم، بعد جوراب و لباسش رو همون طور بغل باباش تنش کردم. یهو دلم برای همه مون سوخت. 

همه ی مامانهای و باباها و بچه هایی که صبح زود از خونه می زنن بیرون تا کار کنن و خرجی دربیارن. و اون وقت دلم گرفت. از دیدن امثال ب..ز... و حالا الف. . ت... که میگن تازه دستگیر شده.

دلم برای مردم کشورم سوخت. چه قدر آدمهایی بودند که...

ویلای لواسان و مازراتی و ... آقایانی که معلوم نیست چه اتفاقی باعث میشه یهو تبدیل با آقایان بشوند و ما مردم معمولی هر روز برای ...

جملات کامل نمی‌شن. سختمه بنویسم. چرا یه عده یهو میشن نجومی بگیر و نجومی درمیارن و بیت المال می‌ره دست یه عده و حیف و میل میشه. 

چه قدر دلگیر میشم از خواندن اخبار این چنینی. چرا باید اینقدر بی قانونی باشه و این اتفاقات بیفته که حالا مثلا فلانی و فلانی دستگیر بشن. به حال ما چه سودی داره؟

...

خدایا به مال و جان و عمرمون برکت بده.