مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

ایششش

یه همکار دارم مدام ناله میکنه. پسرش رو فرستاده آمریکا، میگه:خودش خواست مجبور شدم کلی پول جور کنم بفرستم بره. 

از میون حرفاش به نظرم خودش پسره رو فرستاده. چون بین اقوامش خیلیا فرستادن و یه جورایی چشم و هم چشمی کرده. 

غیرقانونی هم رفته. 

از طرفی برای دخترش ناله می کنه. دختره یه سگ داره. آرایشگاه کار می کنه و مادره خرجش رو میده.

پسره ۳۸ ساله است و دختره ۳۴.

به نظرم ریشه ی همه ی مشکلاتش اینه که تو این سن هنوز بچه‌ ها بهش آویزونن و لوسشون می کنه. اگه یه روز بمیری این غول‌های لوس چه میخوان بکنن؟ الان همون کار رو بکنن. 

  1. اینجور روابط انگلی رو اصلا نمی پسندم. بچه ی چهل ساله ی آویزون. معنی نداره.

و هوالرزاق

دیروز دوتا پماد شقاق سینه برای همکارم آوردم. خانمش ده روز دیگه زایمان داره، دقیقا دیشب چهار تا شیرخشک مخصوص بچه‌ آلرژیک دریافت کردم و درکمال ناباوری شیرخشک ها رو رایگان گرفتم از کسی که نمی‌شناختم و تو توییتر دیده بودمش. )شیرخشک آلرژیک نایاب شده بود و یکی گفته بود چندتایی دارم، گفتم نایاب شده چندتاش رو به من میدی. تصور نمی کردم رایگان بهم بده)

خدایا قربونت برم با این حساب کتاب دقیقت. نگاه میکنی به دل آدمها و براشون بی حساب میفرستی. عاشقتم. 

خدایا بفرست لطفا

گاهی اوقات خدا معجزه ای فرو می‌فرستد.