مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

ابر بهار

دیشب یهو زدم زیر گریه. فشاری که این سه چهار سال تحمل کردم، پس انداز کردم و هر بار نشد خونه رو بزرگ کنیم یهو زد بیرون. شاید دو ساعت پشت سر هم گریه کردم. 

نگاهم به هر جا می‌خورد گریه شدت می گرفت. سینک کوچولوی تنگ ته آشپزخونه،  کابینت‌های کم و جلی کم و شلوغی بیش از حد آشپزخونه،  تخت بچه‌ها که تو هال گذاشتم،  

همسر خیلی خسته بود ولی وقتی دید من هی کار میکنم و اشکم تموم نمیشه، کلی تلاش کرد گریه ام تموم بشه.  این سبک گریه رو سه چهار سال پیش کرده بودم. 

هی به خدا غر می زدم، هی میگفتم:"اینجا رو ببین. چه تنگه، چه کوچیکه، دلت میاد من اینقدر زجر بکشم؟ چرا کار همسر رو درست نمی کنی؟ چرا یه گشایشی نمیرسونی؟"

عصر داشتم دراورم رو تمیز می کردم، یه سری فیش بانکی دیدم که از سال ۹۴ پول پس انداز کردم و هی نشده خونه رو بزرگ کنیم، آتش گرفتم. 

الانم در آستانه ی انفجارم. سردرد دارم و میدونم به خاطر گریه های دیشبه. خودم رو رها کنم از الان تا ظهر گریه می کنم. 

یه جوری پوکیدم که نمیدونم چه جوری امکان بازگشت به حال خوب رو دارم. 

خدا لعنت کنه اون آدمهایی که با قدم هاشون و حرفهاشون این همه خونه و ماشین و جنس رو گرون کردن. 

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا.سین یکشنبه 25 اردیبهشت 1401 ساعت 22:33

سلام
می‌دونم الان شرایط روحی خوبی نداری ولی من همیشه میخواستم بهت بگم کاش تخت و مبل رو از خونه آن حذف میکردی، خونه ی ما بزرگتر از خونه ی شماست ولی من برای بچه ها تخت نخریدم با اینکه مسئله ی مالی نبود، چون دیدم تو اتاق دوازده متری یه کتابخونه و یه کمد دو تکه مال لباس های بچه ها هست، سه تا تخت که جا نمیشه ولی دوتا تخت که بذارم فقط یه راهروی با عرض یک متری میمونه برای رفت و آمد ، و دیگه جا برای بازی و ...نیست، یه وقتی که دخترم خیلی بهانه‌ی تخت گرفت یه تخت یه نفره از خونه ی مامانم آوردم و گذاشتم تو اتاق، گفتم اینجوری هروقت هوسش از سرش افتاد میبرم خونه مامانم و از هزینه ای که کردم زورم نمیاره
یه بارم چند سال پیش اینقدر از مبلام خسته شده بودم که دادم بیرون و دوسال هم مبل نخریدم ، اینقدررررررر خوب بود و خونه مون بزرگ شده بود که خدا می‌دونه ، بچه ها میدویدن و عشق دنیا رو میکردن، گرچه بعدا بخاطر مهمون و اینا دوباره خریدم ولی بازم یه مدل جمع و جور.....
ظاهراً خونه مامانت سه خوابه است، اگه براشون ممکنه یه سال مبل هاتو ببر تو یکی از اتاق هاشون بذار چون ال هم هست خیلی جاگیر نیست، تخت دخترا رو هم اگه مشکل شب ادراری و ...ندارن جمع کن بذار تو انبار وقتی شرایط روحیت بهتر شد دوباره سرهم کن ....
حتی اگه نصف مبلاتم ببری بیرون کلی فضات عوض میشه....ماهم به مقدار پول داشتیم ولی دیدیم باهاش اصلا نمیشه خونه عوض کرد بقول تو دوسال ما دویدیم و قیمتا دوید ، آخرشم یه خونه کلنگی حیاط دار تو شهرستان خریدیم و گفتیم حداقل چند هفته یه بار بریم اونجا یه نفسی بکشیم...
حتما یه تغییر ی بده ، ایشالا شرایط بهتر میشه ، همسرت یه شغل خوب پیدا می‌کنه و نتیجه ی تلاش تون رو می‌بینید.
یادت نره آن که العسر یسرا....ایشالا بعد از این سختی آسانی و گشایش براتون هست
تن خودت و همسر و بچه هات سلامت و سایه ی پدر و مادر رو سرت

دقیقا دارم فکر میکنم همه رو بدم بره، البته تخت خودمون و مبلها اولویت دارن برای رفتن.
تخت بچه‌ها به چند دلیل میخوام بمونه، چون اتاق ندارن و تو پذیرایی میخوابن، حس استقلال بهشون میده و یه مرزی براشون داره و حس خوبی دارن، دو اینکه وسط هال تا دم در خونه قل میخورن اگه رو تشک بخوابن.
اگه به من باشه الان میگم مبلها و تخت خودم رو بیان ببرن. ولی همسرم کلا از این تیپ مردهاست که دوست نداره وسیله بفروشه. کلنجار رفتن باهاش اعصاب میخواد.
الان مملکت یه جوری پیش رفته تو این یه هفته که کلا ناامید شدم از بهبود اوضاع و خارج شدن از سختی یه کم دور از ذهن به نظرم میاد.
یه چیز دیگه که خیلی رو مخ مته تو این خونه، آشپزخانه ی بسیار کوچولوشه.
کل خونه رو پذیرایی درآورده یه گوشه ی فسقلی رو دوتا کابینت زده. قشنگ تو این فضا میشد دو تا خواب کوچک، و یه آشپزخانه معمولی درآورد. دیده ام که میگم. ولی متاسفانه معمارهای مرد درکی از آشپزخانه و کوچیکی و بزرگی ندارن.

آبگینه یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 13:35 http://Abginehman.blogfa.com

حق داری؛ جای کوچک با بچه سخته.
مثلا نمیشه محله تون رو عوض کنین تا بشه متراژتون بزرگتر بشه؟
منم خیلی وقتا به خدا غر میزنم و گریه و زاری. ولی ته تهش میگم ممنونم که خودم و خانواده ام سلامتیم؛ ممنونم کاری دارم حتی با حقوق اندک ولی دستم پیش کسی دراز نیس. بالاخره با همین دلخوشی ها میشه این روزای سخت رو گذروند‌.
دلارام جان پس اندازت رو نقد نگه ندار. سکه بخر حداقل ارزشش رو از دست نده. بزار صندوق امانات بانک خیالت راحت باشه.
ان شاالله بزودی میایی میگی دیدی یه خونه ۱۰۰متری قسمت مون بود

نقد نگه نداشتم خوشبختانه
نازی آباد که ته تهرانه متری ۳۸، ۴۰ تومنه! یه چک کن ببین یه جاهایی همه با هم یه قیمت شدن شاخ آدم درمیاد. من چون مامانم یه منطقه ی خاصه، تا یه محدوده ای به خاطر بچه ها میتونم مانور بدم برای خرید. تو اون محدوده هم خیلی گشتم حتی سند تعاونی! خیلی هم عجیبه که اونا گرونتر هم بودن با اینکه دورترن به مرکز، امکانات کمتری دارن، و ...
کاسه ی صبرم لبریز شده، چون هی گفتم عیب نداده نشد سال بعد و هی سال بعد سال بعد رسیدم به الان و این فشار برداشته نشده.
دوست دارم کل مبلها و تخت‌ها رو بدم بره خونه جا باز بشه، تا این حد دیوانه شده ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد