صبح کوکل گریه می کرد، باباش بغلش کرد، راه میبرد تا من لباس بپوشم، بعد جوراب و لباسش رو همون طور بغل باباش تنش کردم. یهو دلم برای همه مون سوخت.
همه ی مامانهای و باباها و بچه هایی که صبح زود از خونه می زنن بیرون تا کار کنن و خرجی دربیارن. و اون وقت دلم گرفت. از دیدن امثال ب..ز... و حالا الف. . ت... که میگن تازه دستگیر شده.
دلم برای مردم کشورم سوخت. چه قدر آدمهایی بودند که...
ویلای لواسان و مازراتی و ... آقایانی که معلوم نیست چه اتفاقی باعث میشه یهو تبدیل با آقایان بشوند و ما مردم معمولی هر روز برای ...
جملات کامل نمیشن. سختمه بنویسم. چرا یه عده یهو میشن نجومی بگیر و نجومی درمیارن و بیت المال میره دست یه عده و حیف و میل میشه.
چه قدر دلگیر میشم از خواندن اخبار این چنینی. چرا باید اینقدر بی قانونی باشه و این اتفاقات بیفته که حالا مثلا فلانی و فلانی دستگیر بشن. به حال ما چه سودی داره؟
...
خدایا به مال و جان و عمرمون برکت بده.