دیشب و پریشب همسر بابت مسایل کاری ناراحت بود. دیشب اینقدر ناراحتی اش زیاد بود، شام نخورده خوابید.
صبح تو ماشین یه حرفی کشیدم وسط سفره ی دلش رو پهن کرد.
البته از پریشب انواع حرفها و بحث ها رو وسط کشیدم تا یا حالش بهتر بشه یا حرف بزنه سبک بشه.
بالاخره امروز صبح حرف زد. یه پیشنهاد بهش دادم و خوشحال رفت ببینه پیشنهاد من جواب میده یا نه.
در پاسخ به این سوالش که میپرسه:«چرا من اینقدر زیاد دوستت دارم» باید بهش بگم :«چون تمام تغییرات و ناراحتی هات رو می فهمم و رابطه مون فقط زن و شوهری نیست. رفیقیم. و تو اصلا حواست نیست چه قدر تو همه جا و همه چیز بهم تکیه دادیم. گاهی تو گاهی من.»