مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

رفیق

دیشب و پریشب همسر بابت مسایل کاری ناراحت بود. دیشب اینقدر ناراحتی اش زیاد بود، شام نخورده خوابید. 

صبح تو ماشین یه حرفی کشیدم وسط سفره ی دلش رو پهن کرد. 

البته از پریشب انواع حرفها و بحث ها رو وسط کشیدم تا یا حالش بهتر بشه یا حرف بزنه سبک بشه. 

بالاخره امروز صبح حرف زد. یه پیشنهاد بهش دادم و خوشحال رفت ببینه پیشنهاد من جواب میده یا نه. 

در پاسخ به این سوالش که می‌پرسه:«چرا من اینقدر زیاد دوستت دارم» باید بهش بگم :«چون تمام تغییرات و ناراحتی هات رو می فهمم و رابطه مون فقط زن و شوهری نیست. رفیقیم. و تو اصلا حواست نیست چه قدر تو همه جا و همه چیز بهم تکیه دادیم. گاهی تو گاهی من.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد