مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

خدا رحم کنه

نشون به اون نشون که دیشب نه تنها خوابم رفت، ده بار بابت سر و صدا پریدم. الان تهوع و سردرد دارم.

سر و صدا و جیغ و استمداد کمک میومد، دوبار زنگ زدیم ۱۱۰, اومد تذکر داد رفت. شدت صدا کم شد ولی تموم نشد.

نمیدونم توهم زده بود، یا داشت ترک می کرد مواد نرسیده بود یا اختلال روانی داشت. اوضاع خوب نبود. 

جدا از عصبانیت از دست همسایه که چرا این آدم اومده خونه ات مهمونی، دلم برای اون آدم تو اون حال به شدت سوخت. هیچ کنترلی نداشت.

امشب

همسایه بالایی یه دختر اومده خونه اش، معلوم نیست چه موادی زده از جیغ و هذیون و داد و بیداد این دختر روانی نتونستم بخوابم که هیچ، بچه از خواب پرید، خودمم با تپش قلب پریدم. 

همسر میگه :«ممکنه شیشه مصرف کرده باشه.»

نصف کوچه پریدن بیرون از صداش. 

خوبه خدا نشدن

یه افزایش حقوق قرار بود انجام بشه برای کادر سلامت، پارسال به کل دولت اضافه شد، به ما نصف اون درصد افزایش دادن و بقیه رو امسال قرار شد بزنن. 

خبر رسیده به بالادستی ها افزایش دادن به کارمندان ندادن. 

تشکر ویژه دارم. 

پونزده درصد حقوق ما کجا و پونزده درصد حقوق هیت علمی کجا. 

:/

چند وقت پیش مامان گفت دوست دوران دبستانت چند ساله طلاق گرفته. مامانش امروز گفت. 

ماجرا هم بسیار شبیه ماجرای خاله. 

امشب مامان گفت: پسر همسایه داره جدا میشه. 

پسر همسایه دوتا بچه داره. و تقریبا ۱۵ ساله ازدواج کردن. 

غمم گرفت. بیچاره بچه‌ها

 

دیشب

دیشب دو تا پسر بسیار جوان اومدن مبلها رو تمیز کردن. 

کارشون خوب بود. قبل و بعدش کلی فرق کرد. دو تا خانم خانمها وایسادن با دقت نگاه کردن. گلی کلی حرف زد باهاشون و این حرف زدن من رو خوشحال کرد. (چون خیلی کم با غریبه ها ارتباط برقرار می‌کنه و قند تو دلم آب میشد که داره آروم آروم از لاک درونگرایی اش درمیاد انگار و یه کم حرف میزنه. این رو مرهون آبجی بزرگ بودن می‌دونم.) برخورد پسرها خوب بود و نصف یه خدمات خوب برخورد آدم هاست، خنده رو، دلنشین و دوست داشتنی بودن. حس کردم داداشم هستن. 

در بدو ورود یکی شون آروم گفت:«وای خونه چه قدر کوچیکه.» 

پسرها کلی با بچه‌ها ارتباط گرفتن و حرف زدن. از اون دسته مردهای بچه دوست بودن. حدودا بیست و یکی دو سال به نظر میومدن. 

...

همسایه بالایی واحد شرقی دیشب اومد و خواهش کرد ماشینش رو بذاره کنار ماشین ما تو پارکینگ. فقط برای یک شب. بعد با همسر رفتن، ماشین ها رو طوری گذاشتن که همسر صبح راحت بتونه ببره بیرون. 

تفاوت رفتار این همسایه با اون همسایه طبقه بالا واحد غربی رو دیشب تو ذهنم میوردم. 

اون همسایه ماشین رو ظهر قبل از اومدن ما گذاشته بود تو پارکینگ ما و رفته بود. بعد که گفتیم سخته بیاریم داخل و ببریم بیرون، نه تنها اهمیتی نداد، بلکه کلی شلوغش کرد و فحش داد و اذیت کلامی کرد. تهدید کرد شارژ نمی‌ده و ... .

نمیدونم چرا بعضی آدمها همیشه تو فاز حمله هستن.