مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

همسایه بالایی

همسایه بالایی بعد از اون افتضاحی که سه شب تو ساختمان راه انداخت، به دختر همسایه گفته:«تو رو خدا اینطور وقتا به بابات نگو، به خودم بگو من حلش میکنم.» 

برای بابای دختر همسایه درددل کرده بود که درآمد ندارم، مجبورم خونه رو یا وسایل اجاره میدم. ماشینم رو میفروشم , که خرج زندگی ام دربیاد، مجبور نشم خونه اجاره بدم. 

یادم نیست اینجا نوشتم یا نه، یک شب دو شب عین هتل خونه رو اجاره میداد. گاهی هم آقایون مختلف شبها میومدن پیشش. کلا همسایه ی عجیبی داریم. 

از سه شنبه ی اون هفته یا خونه نیست، یا خیلی آروم میاد می‌ره تو واحدش کسی متوجه نشه.

همسر رو دیده بود تو خیابون، سرش رو پایین انداخته بود.

حقیقتا من با اخلاقی که تو این چند سال ازش دیده ام برام عجیبه بگم خجالت کشیده از مزاحمت های اون شبها ولی انگار خجالت کشیده و بهتره فرض بگیریم اینطوری بوده و سر یه راه شده و دیگه تکرار نمیشه. 

الهی آمین. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد