دایی و خانواده و خاله خانم چهارشنبه عصر الویه درست کرده بودن و راه افتاده بودن سمت تهران.
بعد تصمیم گرفته بودن پنجشنبه رو به تهران گردی بگذرونن. مامان ساندویچ مرغ درست کرده بود، رفته بودن خرید و بعد دریاچه خلیج فارس و بعد خیابان سی تیر.
جمعه هم رفته بودن جمعه بازار. ساعت یک اومدن خونه ی ما.
پنجشنبه شب کباب لقمه و بریونی خورده بودن سی تیر.
ناهار جمعه عجیب بهشون چسبید.
یه غذای مفصل و چرب و چیلی و مزه ی جدید.
غیر از برنج که تقریبا اشتباه محاسباتی کرده بودم و حدودا سه چهار پیمانه زیاد پخته بودم، بقیه غذاها خورده شد.
موضوعی که میزبان رو خیلی خوشحال میکنه رضایت مهمون هست. الحمدلله مورد رضایت واقع شد.
به خوبی که داشت این بود که همسر پنجشنبه خونه بود. و من نم نم کارهام رو کردم. همسر هم یا بچه نگه داشت یا همکاری کرد. نوع غذا هم باعث شد خیلی خسته نشم.
خلاصه حس بسیار عالی بهم دست داد.
خدا رو شکر
آفرین به تو دختر که برنج هم خودت میپزس
من اصلا برای مهمونی خودم برنج نمی زارم، از بیرون میگیرم
دل جوش زدن اینکه الان وقتشه، برنج ی وقت زیادی نپزه، کم نپزه و... رو ندارم
تعریف از خود نباشه ولی برنج خودم رو ترجیح میدم. یه کم قلق داره تقریبا دستم اومده تا حدود بیست نفر رو خوب درمیارم الحمدلله. البته تو دو تا دم میکنم.
https://www.instagram.com/tv/CWbeXAqjMm4/?utm_medium=copy_link
سلام دلارام جان. این پیج واسه تزیین کیک که خواهرم ازش یاد گرفته
سلام عزیزم
خیلی ممنون ازت
کم میشه دیگه کسی توی وبلاگا دیلی بنویسه:)
حس خوبی داره