مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

عروسی عروسی

جمعه دل رو به دریا زدیم و به دعوت دوست مامان که خانم دکتر هستند رفتیم عروسی. بابای داماد هم دوست باباست.

در واقع قسمت رمانتیک ماجرا اونجا بود. بابا دوست مامان رو به دوستش معرفی کرد و ازدواج کردند. بچه دار هم شده بودند ما مدتها می رفتیم خونه شون. داماد داداش کوچیکه ی دهه هفتادی ما محسوب می شد. مدتهاست رفت و آمد ها به خاطر فاصله ها خیلی کم شده، ما اومدیم غرب و اونا شرق هستند ولی من مشاوره پزشکی زیاد می گیرم. تلفنی هم در ارتباطم ‌‌

خیلی حاشیه رفتم.

گفتیم گور پدر کرونا و رفتیم عروسی. گلی خیلی دوست داشت. از قضا عصر جمعه یه جفت کفش پاشنه دار سفید پاپیون دار برای گلی خریدیم. مشابه کفش عروسی من. اینطوری کیف گلی حسابی کوک شد.(الان یکشنبه است و هنوز کفش پای گلی خانمه).

نگم تو عروسی چه می کردن. کلی دلم قلب قلبی شد از دیدن ذوق بچه‌ها. 

کوکل(کوچولو) کم مونده بود بره بغل عروس. دم پای عروس و داماد وایساده بود تکون نمی خورد. گلی هم همینطور. از اون نور و صدا و آهنگ به وجد آمده بودند. 

یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید. از ساعت هشت تا ده و نیم من روی پا وایساده بودم. با کفش پاشنه هفت سانتی. چه کسی؟ من. من کل سال کتونی پام میکنم.

تو پارکینگ کفشم رو درآوردم. 

با وجود خستگی زیاد و پادرد ناشی از کفش، ولی قشنگترین لحظات بچه داری ام بود.

دلیل اینکه این کفش ها رو با اون پاشنه پوشیدم فقط دخترها بودند.

گلی همیشه میگه:مامان کجا این کفش قشنگها رو می پوشی؟

من هم میگفتم: عروسی.

از اونجایی که الوعده وفا، باید می پوشیدم. 

پوشیدم گلی هم کلی ذوق کرد برام. برای ماکسی بلند زرشکی و کت کرم با گل‌های صورتی و روسری کرم گل صورتی. برای تک تک لباسهام ذوق کرد. البته اعتقاد داشت کاش لباس عروس داشتم و اون رو می پوشیدم. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد