تو زندگی یه زن شاغل بچه دار، مخصوصا دو بچه یه بالا لحظاتی هست آدم دلش می خواد سرش رو بکوبه به دیوار.
دقیقا الان تو این موقعیت هستم. یک هفته است بچهها عصر نخوابیدن، هر روز از پنج صبح بیدار شدم، رفتم و تا ده یازده شب حتی تا دوازده بیدار بودم. وسط شب هم خدا قسمت گرگ بیابون نکنه، دو سه بار برای شیر بیدار شدم دو سه بار هم الحمدلله گلی خواب دیده بیدارم کرده.
اصلا کشش ندارم و تمام بدنم درد میکنه.
باز زن های خانه دار تو این موارد دو سه تا امتیاز دارن. صبح پنج نمیخوان بیدار بشن، مسیولیت کار ندارن، مخصوصا حسابداری که حساسه، رانندگی نمیخوان بکنن، و وسط روز شاید بتونن بخوابن. یعنی به غلط کردن افتادم این هفته.
کاش این بچه روالش عوض بشه وقتی من میرسم بخوابه،من هم بخوابم وگرنه عنقریب دارفانی رو وداع میگم.
نه عزیزم هنوز مونده


من دیروز عصر (بعد از ی شب که صدهزار بار بیدار شدم و در تایم 3 تا 4 و نیم هم بیدار بودم)بشدت خوابم میومد. همسر و بزرگه رفتن توی اتاق و من کوچیکه موندیم توی سالن
واسش بی بی انیشتن گذاشتم به این امید که 20دقیقه تا نیم ساعت بخوابم
یعنی مگر گذاشت
آخرش اومده بود چشامو با دستاش باز میکرد و هی صدا میزد ماما، مامایی
یعنی وقتی بلند شدم به در و دیوار میخوردم از شدت اینکه مغزم خواب وبد و خودم بیدار
اینکه انیمیشن میذاری یا بازی غلطه
دومی من هر از چند گاهی وسط شب بیدار میشه، لامپ خاموش بهش میگم همه خوابن بخواب، نیم ساعت یک ساعت میره میاد میخوابه در نهایت.
شبها یه مدتی تا نه و ده لامپها روشن بودن بچه ها نمیخوابیدن تا یازده دوازده، از ساعت نه خاموشی میزنم، تا ده میخوابن. من فکر می کنم چون پر جمعیت هستید و سر و صدا هست نمیرن بخوابن و الگوی خواب بدی پیدا کردن، با یه متخصص مشورت کن خودت روخلاص کن از این وضع
آخ نگو
البته هنوز صبر کن عزیزم-بزار کوچیکه بزرگتر شه و خوابش کمتر
یعنی من گاهی میخوام موهامو بکنم
خوابش کم شده دو سه هفته است
من کاملا درکت میکنم خیلی سخته، مخصوصا بیخوابی بیخوابی ...
سال دیگه اوضامون خیلی بهتر شده به این فکر کن و لبخند بزن
آن شاالله.
از شیر گرفتن هم سختمه. از شیر بگیرم خوب میشه کمی
خدا قوت
والا حق داری.
من خانه دار یه وقتا کممیارن، وای به حال شما که شاغل هم هستی.
دیشب بیهوش شدم تا ساعت یازده.