زن دایی یکی از همکارها فوت کرده. میگفت:«هفتصد تا صندلی سر مزار گرفته بودیم، کم اومد، فوج فوج آدم میومد سر مزار.»
حرفش فکرم رو مشغول کرد. فکر کردم اگه الان بمیرم چی میشه. آیا تعداد آدمهایی که میان مهم هستن یا نه. مرگ من کی رو ناراحت میکنه. اصلا نبودنم جز برای بچهها و همسر و مادر و پدر و خواهرم برادرانم برای کی مهمه و ناراحت کننده.
میگم مخم بیکاره، بیکاره فقط تحلیل کنه و فکر بتراشه.
...
یه چیزی اومدم بنویسم یادم رفت.