همسر تا شش عصر تو اتاق خوابید.
صبح ساعت هشت رفته بود تره بار و کرفس، میوه، سبزی، تخم مرغ و ... خریده بود. بعدشم غش کرد از بی حالی. گفت :نا ندارم. انگار سرماخوردم.
کنار مرتب کردن خرید ها، شستشوی خریدها، جمع کردن صبحانه، گذاشتن ناهار و بازی با بچهها ، کابینت ادویه هام رو که چهار طبقه است و دنیایی ظرف ادویه، حبوبات، داروهای بچه ها و خودمون و سبزی خشک و قهوه و کاکائو و ... است ریختم بیرون و مرتب کردم.
ناهار جاتون خالی کباب مرغ گذاشتم. گوشت مرغ رو با کمی دنبه و پیاز چرخ کرده بودم قبلا، با نمک و زعفران گذاشته بودم تو فریزر برای روز مبادا. کف تابه رژیمی رو کمی با قلممو چرب کردم. مواد رو کف خوابوندم و صاف کردم. بعد از سفت شدن و سرخ شدن یک طرف اندازه یک سیخ جداجدا کردم و برگردوندم.
نگم چه عالی شده بود.
حقیقتا جاتون خالی.
الآنم نگم که چه زانو دردی دارم. یه میز ناهارخوری همسر برام خریده بود. بدون صندلی! قراره صندلی خودش بسازه. من با صندلی گردانم مینشستم پشت میز و کارهای آشپزی و خرد کردن کرفس و پاک کردن سبزی رو انجام می دادم.
از اضافه شدن کوچک بهمون و اومدن تخت دوم به خونه، میز رو جمع کردم. علت زانو درد اینه که یا ایستاده کار می کنم یا هزار بار مینشینم و بلند میشم.
پیر شدم.
همسر خوب شده. کلا شانس منه، گه گدار اینجوری میشه. بی حال میشه و باید بخوابه تا خوب بشه. کارش سنگینه و میدونم مدل کار کردنش هیچ انرژی برایش نمی ذاره. حیف که حقش رو بهش نمیدن. وگرنه اوضاع مالی مون خیلی بهتر می بود.
البته این ماه هشتصد هزار تومان به حقوقش اضافه کردن. ولی حداقل دو تا سه میلیون با مبلغی که باید در قبال کارش بهش بدن فاصله است. ولی من باز هم خوشحالم و خدا رو شکر کردم. واقعا از رییس خسیسشون یه کم بعید بود همین بذل و بخشش.
جا به جایی هم ریسکه هم واقعیتش رزومه می فرسته و زنگ می زنن وقتی راجع به شرایط حرف می زنن شرایط باقی جاها هم خیلی بهتر نیست.
برای ما که اقتصاد خوندیم مسیله عجیبی نیست. جامعه ای با اقتصاد بحران زده، شغل هاش هم بحران زده است.
منم مرغ چرخ کرده دارم ولی بهش دمبه اضافه نکردم کباب میشه خشکه؛ باید دنبه اضافه کنم بافتش لطیف شه
دنبه گوسفند خیلی نرم و لطیف میکنه
سلام دل آرام جون.
ممنون بابت آدرس جدید.
چشم خیالت راحت باشه.
کار خوبی کردی (:
هر جا که راحت تری اونجا بنویس.
سلام عزیزم
جای قبلی هم مینویسم ولی راحت نیستم، چون راجع به بچه ها هم حتی وقتی مینوشتم به بچه هام بد و بیراه می گفتن.