مامان آته

روزمرگی های یه مامان

مامان آته

روزمرگی های یه مامان

فتبارک الله احسن الخالقین

یه میز تلفن کوچک گذاشتم وسط و دوتا صندلی های بچه‌ها رو گذاشتم دو طرف. گلی حس معلمی گرفته و داره به کوچولو درس میده. 

میگه:« بچه‌ها کی کار خوب کرده؟ می‌خوام جایزه بدم بهتون.» 

کوچولو میگه:«نا.» دست بالا می‌بره. گلی هم بهش یه جوجه کادو میده. 

دو تا وروجک بامزه دارم که وقتی با هم بازی می کنن حسابی نگاهشون میکنم و لذت می برم. و میگم:«خدا چی آفریده.» 

کوچولو صبح ساعت هفت بیدار شده. 

انگار مراعات من رو میخواست بکنه روز تعطیل یه کم بخوابم. بعد رفته کفش های سفید ورنی اش رو آورده. گفته :«د» یعنی بپوشون بریم بیرون. پوشوندم. از صبح با اون کفش ها و پاپیون سفیدش داره راه می‌ره.

چون به کفش هایش علاقه داره یک هفته است شستیم و فقط داره تو خونه می پوشه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد