به دلیل حلول ماهانه ی عزیز، و نخوابیدن کوچولو بعدازظهر ها، این هفته نه شام پختم نه شام خوردم! ساعت هشت شب خسته و بیحال دراز کشیده و حوالی نه، نه و نیم خوابیدم.
البته شنبه برنج پختم، همسر گفت سیرم نخورد. من هم دو تا قاشق خوردم و خوابیدم. دیشب هم دو تا قاشق خوردم و میلم نکشید. همسر بقیه اش رو خورد.
اینجور وقتا یاد حرف یه بنده خدایی میفتم. میگفت:وا مگه زن و شوهر از یه لیوان آب میخورن؟ گفتم: از یه قاشق هم غذا میخورن. یه لیوان که سهله.
مثال مثبت هجده نخواستم بزنم. مردم چه طوری شوهرداری کردن که از لیوان دهنی شوهرشون بدشون میاد؟